مجله خردسال 184 صفحه 21

4) و به سگ گفت: «از این­جا برو! جوجه­های من از تو می­ترسند.» 6) وقتی سگ از لانه­ی عقاب­ها دور شد، جوجه­ها با خیال راحت غذا خوردند. 5) بعد با بال­های قوی و بزرگش سگ را دور کرد. 7) عقاب پدر، روی بلندی نشست و فرار سگ را تماشا کرد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 184صفحه 21