مجله خردسال 189 صفحه 18

سر و کله­ی پیدا شد. او برای خوردن نیامده بود، برای خوردن و و و آمده بود. آن­ها همه برای غذایی خوش­مزه بودند. گفت: «وای! فرار کنید!» گفت: «فرار نکنید!» گفت: «پس چه کار کنیم؟» گفت: «همه با هم را بلند کنیم.» گفت: «و آن را به طرف پرت کنیم.» گفت: «اگر ما را بخورد چی؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 189صفحه 18