مجله خردسال 182 صفحه 8

فرشتهها من یک دوست دارم که قبلا خیلی زود عصبانی می­شد. با همه قهر می­کرد و بعضی وقت­ها هم بی­ادب می­شد. به پدربزرگ گفتم که با او قهر کرده­ام. پدربزرگ گفت: «باید با رفتار درست و اخلاق خوب به او کمک کنی تا متوجه اشتباه خودش بشود. تو نباید مثل او رفتار کنی، یا با او بد اخلاقی کنی.» گفتم: «مگر می­شود؟»پدربزرگ گفت: «پس بگذار داستانی را برایت بگویم. یک روز امام حسن (ع) و امام حسین(ع) از جایی می­گذشتند. مردی را دیدند که می­خواهد وضو بگیرد و نماز بخواند. مرد، وضو گرفتن را بلد نبود و اشتباه می­کرد. امام حسن(ع) و امام حسین (ع) می­خواستند به او یاد بدهند که چه­طور درست وضو بگیرد، اما نمی­خواستند او را ناراحت کنند یا باعث خجالت او شوند. برای همین هم تصمیم جالبی گرفتند. آن­ها نزدیک مرد رفتند و گفتند: هر کدام از ما فکر می­کند که خودش درست وضو می­گیرد. تو به وضو گرفتن ما نگاه کن و بگو کدام یک از ما درست وضو می­گیرد! مرد قبول کرد. امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو مشغول وضو گرفتن شدند و مرد با دقت به آن­ها نگاه کرد و گفت: «هر دوی شما درست وضو گرفتید. این من بودم که اشتباه می­کردم.» پدربزرگ مرا بوسید و گفت: «با دوستت مهربان باش و با رفتار خوب به او یاد بده که مهربان باشد!» حالا من و دوستم با هم آشتی هستیم و تصمیم گرفته­ایم هیچ وقت با هم قهر نکنیم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 182صفحه 8