قصهی حیوانات
2) پدر، از آنها جدا شد تا ببیند صدا از کجا بود.
1) یک روز وقتی میمون کوچولو و پدر ومادرش به خانه میرفتند، صدایی شنیدند.
3) میمون کوچولو خیلی ترسید و توی بغل مادرش پنهان شد.
4) میمون غریبهای به آنها نزدیک شد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 186صفحه 20