به زمین صاف رسید و دوباره شد. از زیر گذشت.
گفت: «چه قشنگی! ازکجا میآیی؟»
گفت: «از بالای یک بلند.»
، را صدا زد و گفت: «از کنارآن که بگذری، به میرسی. آنجا پایان راه است.»
از کنار گذشت و را دید.
هم را دید. او را در آغوش گرفت و گفت: «خوش آمدی!»
، شاد و خندان و آوازخوان به میان رفت و آرام،آرام غروب کرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 192صفحه 19