مجله خردسال 206 صفحه 6

بزی گفت:«سیب سمت چپ را میخواهم.» درخت گفت:«بیا! این هم سیب سمت چپ.» بزی سیب را گرفت و رفت. حالا درخت مانده بود و یک سیب. درخت گفت:«کاش یک نفر بیاید و این یکی سیب را هم ببرد...» ناگهان صدایی گفت:«تو که نمیخواهی خانه و غذای مرا به کسی بدهی؟» درخت با تعجب به سیب نگاه کرد. یک کرم کوچولو سرش را بیرون آورده بود و به درخت نگاه میکرد. درخت خندید و گفت:«حالا فهمیدم چرا هیچکس این سیب را نمیخواست. چون این سیب مال تو بود!» کرم خندید و توی سیب برگشت. درخت هم خندید و چشمهایش را بست و به خواب رفت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 206صفحه 6