مجله خردسال 206 صفحه 17

دانه باغچه باغچه گل بیلچه یکی بود،یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. کنار خانهی کوچولو، یک بود. یک که نداشت. کوچولو به پدرش گفت:«میخواهم در ، بکارم.» پدر گفت:«چه فکر خوبی!» کوچولو گفت:«من نمیدانم چهطوری باید بکارم.» پدر، یک ، یک و کمی به کوچولو داد و گفت:«حالا مشغول کار شو!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 206صفحه 17