مجله خردسال 228 صفحه 8

فرشتهها تعطیلات عید تمام شده بود. آجیل و شیرینیهای خانه­ی ما هم،تمام شده بودند. مادرم داشت خانه را جارو می­کرد که دایی عباس به خانه­ی ما آمد و گفت:«عید،همه در خانهی مادربزرگ مهمان هستید! قرار است مادر بزرگ شعله­زرد درست کند!» گفتم:«عید؟ عید که تمام شد!» دایی گفت:«نه جانم! هنوز یک عید مهم مانده!» مادرم گفت:«تولد حضرت محمد(ص) و تولد امام جعفر صادق(ع) برای همهی مسلمانان عید است. یک عید زیبا و مبارک!» من خوشحال بودم، مثل مادر و دایی عباس. خدایا شکر که روزهای ما را پراز عید و شادی و شیرینی کردی!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 228صفحه 8