
و جارو جار این بچه باخته! این بچه باخته! و حالا نخند و کی بخند!»
نینا، چارقدش را کشید تو صورتش و گفت:«واه واه واه چه دوستی!» و از آشپزخانه بیرون
رفت. از آن اتاق،صدای پیتیکوپیتیک میآمد. نینا به آن جا رفت و صندلی سبزه را دید که
به دیوارتکیه داده است.
صندلی سبزه تا نینا را دید، جلو عقب رفت و گفت:«آهای! دامن صورتی، چارقد توری!
کجا میروی؟» نینا گفت:«میروم یه جایی دور، یک دوست خوب
پیدا کنم، یک عالمه بازی کنم.» صندلی سبزه گفت:«پتکو
پیتک،دوست من میشی؟» نینا گفت:«اگه با تو دوست بشوم،
با هم بازی کنیم، اگر یک وقت من باختم،آن وقت چی؟»
صندلی سبزه گفت:«خب معلوم است، تو را سوار
میکنم، از این دشت به آن دشت میبرم و
جار میزنم؛ این بچه باخته! این بچه باخته!
و حالا نخند و کی بخند!» نینا دامنش را
ورچید و گفت:«واه واه واه چه دوستی!» و از آن
جا رفت کنار پنجره.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 234صفحه 5