مجله خردسال 251 صفحه 8

فرشتهها ماه رمضان از راه رسید. سحر آمد با صدای استکانهای چای، وقتی که مادرم آنها را آرام در سینی میگذاشت. وقتی پدر با صدایی آهسته دعا میخواند تا من از خواب بیدار نشوم. ماه رمضان با سحر از راه رسید و من بیدار بودم. از بوی عطر نان بیدار شدم. از صدای دعای پدر بیدار شدم. من با بوسهی فرشتهها بیدار شدم. من برای رفتن به مهمانی خدا بیدار شدم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 251صفحه 8