مجله خردسال 262 صفحه 18

نشانی طوطی اردک گوسفند یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ­کس نبود. موش یک روز و و تصمیم گرفتند برای گردش به بیرون مزرعه بروند.آن­ها رفتند و رفتند از چمنزار گذشتند.از تپه هم گذشتند و به رودخانه رسیدند. گفت: «کمی شنا کنیم! گفت: «کمی علف بخوریم!» خندید و گفت: « جان! تو شنا کن. جان! تو علف بخور. من می­خواهم زیر نور آفتاب بخوابم!» خوابید. . رفت توی آب و هم حسابی علف خورد.کم­کم خورشید رفت و همه­جا تاریک شد. از خواب پرید و گفت: «باید برگردیم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 262صفحه 18