مجله خردسال 262 صفحه 22

مادر من... مادر من یک خبرنگار است. او در یک روزنامه کار می­کند. پدرم می­گوید:«خبرنگارها خیلی بـاهوش و زرنگ هستند!» مادر من هم یک خبرنگار بـاهوش و زرنگ است. او صبح زود مرا پیش مادربزرگم می­گذارد و خودش سرکار می­رود. مادرم برای روزنامه خبر جمع می­کند. او همیـشه مـاجراهای جـالبی را برای مـا تـعریـف می کند. عصرها من و پدر، زودتـر از او به خانه مـی­رسیم، چـای را دم مـی­کنیم و منتظر مـی­مانیم تا مـادرم هم به خانه برگردد. وقتی مادرم می­آید .تند تند غـذا را حاضر می­کند، چـای می­خوریم و خبرهای آن روز را برای ما تعریف می­کند. او همیـشه با من و پدر شوخی می­کند و ما را می­خنداند. من و پدرم در کنار او خیلی خیلی خوش­حال هستیم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 262صفحه 22