مجله خردسال 269 صفحه 6

بی بی جان؟! خیلی دیر کردی.» بی بی گفت:« یک مهمان کوچولو برایم رسید.» بی بی با بغض گفت:« او تشنه و گرسنه و زخمی بود.» بعد با گوشه ی چادر اشک هایش را پاک کرد و گفت:« هیچ کس، زخم پرنده های کربلا را نبست.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 269صفحه 6