مجله خردسال 280 صفحه 18

مرغ بز اردک گوسفند سگ با معرفی شخصیت های داستان به کودک ، از او بخواهید در خواندن داستان شما را همراهی کند . زیر باران یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدا ، هیچ کس نبود . یک روز قشنگ بهاری ، و و و مشغول بازی بودند که ناگهان هوا ابری شد . مزرعه ، با عجله به طرف آن ها آند و گفت : « به لانه و طویله برگردید . الان باران شروع می شود . » دوید و رفت توی طویله . هم دوید و رفت توی طویله . هم دوید و رفت توی مرغدانی . اما نرفت . گفت : « زود باش ! الان باران شروع می شود . » گفت : « من باران را دوست دارم . » گفت : « زیر باران خیس می شوی ! » گفت : « نه جانم من هستم و زیر باران خیس نمی شوم ! » صدای را شنید و گفت : « من هم باران را دوست دارم ! »

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 280صفحه 18