مجله خردسال 284 صفحه 21

ناگهان تمساح مادر ، سرش را از مرداب بیرون آورد . و در حالی که می خندید فریاد زد : وا . . . . . . .ی این بچه ی من است ! » بچه تمساح با خوش حالی روی سر مادرش نشست و گفت : « و این مادر من است ! » بعد هر دو با هم رفتند توی مرداب .

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 284صفحه 21