مجله خردسال 299 صفحه 16

آقای باد شلوار من روی بند بود . باد به خا نه ی ما آمد . باد شلوار خیس مرا با خود برد . گفتم : « آقای باد ! ببخشید ! لطفاً شلوار مرا پس بدهید . می خواهم به مهمانی بروم . » امروز باد برایم یک برگ خشک آورد . من فکر می کنم باد ، فرق شلوار و برگ خشک را نمی داند !

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 299صفحه 16