مجله خردسال 302 صفحه 16

مهمان ما می خواستیم به مهمانی برویم. پدرم کفش های مرا حسابی تمیز کرد و کفش های خودش و مادرم را واکس زد. مادرم لباس هایمان را شست و آن ها را اتو کرد. وقتی کفش و لباس هایمان را پوشیدیم. من دست آن ها را گرفتم و از خانه بیرون آمدیم. دست های مادرم بوی صابون می داد و انگشت های پدرم را واکس سیاه کرده بود. اما توی مهمانی لباس های ما از همه تمیزتر بود و کفش هایمان بیشتر از همه برق می زد!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 302صفحه 16