قصهی حیوانات میمون خیلی تنها بود . او هر روز ، بازی بچه میمون ها با مادرشان را نگاه می کرد . یک روز بچه ببر سفیدی از راه رسید . او هم تنها بود و مادرش را گم کرده بود . میمون بچه ببر را بغل گرفت .