مجله خردسال 335 صفحه 16

هر صبح صبح بود و من و بابا میخواستیم چایی شیرین بخوریم. من باز هم شکر را ریختم زمین. مورچهها منتظر بودند! دویدند و شکرها را بردند. هر صبح، من و بابا چایی ، شیرین میخوریم ومورچه ها شکر!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 335صفحه 16