آقا خروسه ، پرید روی بلندی و فریاد زد:" خانم مرغی کجایی؟ جوجهها به دنیا آمدند!" 6. خانم مرغی ، صدای او را شنید. 7. و با عجله ، به طرف خانه دوید. 8. و جوجههای کوچولو را زیر بالهایش گرفت.