مجله خردسال 350 صفحه 10

باد و پیراهن افسانه شعباننژاد پیراهنم در حیاط خیس بود و آفتاب میخورد با خوشحالی روی بند یواش یواش تاب میخورد آقای باد که آمد خانه پر از صدا شد از روی بند خانه پیرهنم جدا شد باد و پیراهن من بالای بالا فرتند من توی خونه بودم آنها از این جا رفتند پیراهن مرا باد با های و هوی و هو برد شاید که دختری داشت آن را برای او برد!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 350صفحه 10