مجله خردسال 377 صفحه 20

الاغ ماهی پیشی قورباغه توی آّب یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود. یک روز آن قدر گرمش شد که تصمیم گرفت بپرد توی آب. پرید توی آب. آب به همه جا پاشیده شد. با آب پرت شد بیرون. کجا؟ روی خاک کنار آب. فریاد زد:« وای! جان! چه کار کردی؟!» گفت:« کاری نکردم!» گفت:« نگاه کن! بدون آب می میرد.» روی خاک افتاده بود و نمی توانست نفس بکشد. همین موقع بو کشید و بو کشید و به طرف آمد. فریاد زد:« برو! با کاری نداشته باش!» گفت:« این خوش

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 377صفحه 20