مجله خردسال 403 صفحه 18

جاده یک جاده بود که به هیچجا نمیرسید. یک نفر چمدانش را بست و به جاده گفت:«غصه نخور من تو را به یک جا میرسانم.» آن یک نفر رفت و رفت و آخر جاده یک خانه ساخت و رفت توی خانهاش! جاده به خانهی او رسید. کمی آنطرف تر، جادهای بود که به هیچجا نمیرسید ... اما یک نفر داشت چمدانش را میبست، شاید میرفت تا جاده را به جایی برساند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 403صفحه 18