مجله خردسال 429 صفحه 18

مرجان کشاورزی آزاد غول گفتم:«کاش من مثل یک غول بزرگ بودم.» مادرم گفت:«تو بزرگی! وقتی از کنار لانهی مورچهها رد میشوی، لانهی آنها میلرزد!» پدرم گفت:«تو بزرگی! وقتی یک قاصدک را فوت میکنی، توفان میشود و قاصدک تا دور دورها میرود!» من یک غول بزرگ هستم! غولی که دستش به دستگیرهی در نمیرسد!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 429صفحه 18