قصه حیوانات یک روز وقتی که خانم غاز با جوجهها مشغول شنا کردن بود ... عقاب به طرف آنها پرواز کرد. آقای غاز به طرف آب دوید تا خانوادهاش را نجات دهد. او فریاد میزد و کمک میخواست.