مجله خردسال 441 صفحه 9

فرشته­ها هر وقت پدرم به خانه میآید، با صدای بلند و زودتر از همه سلام میکند. دیروز، وقتی پدرم با کلید داشت در را باز میکرد، من و مادرم پشت در ایستادیم و زودتر از او سلام کردیم. پدرم خندید و گفت:«دفعهی بعد، قبل از این که در را باز کنم سلام میکنم!» من و مادرم خندیدیم و با هم قرار گذاشتیم که باز هم زودتر از پدر سلام کنیم. مادرم میگوید، سلام یعنی سلامت باشید. وقتی به کسی سلام میدهیم یعنی برای او آرزوی سلامتی میکنیم. پدرم میگوید؛ وقتی کسی اول سلام میدهد، فرشتهها هم به او سلام میدهند و برایش آرزوی سلامتی میکنند. دیروز فرشتهها به من و مادرم سلام دادند! چون ما زودتر از پدر به او سلام کردیم! حالا من منتظرم تا پدر به خانه بیاید و به او سلام کنم.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 441صفحه 9