مجله خردسال 446 صفحه 4

عروسی کوتیها مرجان کشاورزی آزاد عروسی بود، عروسی کوتی12 و کوتی 27. عروس و داماد، دوتا کلاه ایمنی روی سرشان گذاشته بودند و وسط سیاره نشسته بودند. شهاب سنگهای کوچک و بزرگ به کلاههای ایمنی میخوردند و جرقه می زدند و همهجا را روشن میکردند. آتش بازی زیبایی بود، اما چه فایده که حتی یک مهمان هم نداشتند. کوتیهای مهمان، با سیارههایشان، از کنار آنها میگذشتند و حتی یک دقیقه هم نمیایستادند. کوتی12 دلش میخواست عروسیاش پر از مهمان باشد، پر از خنده و شادی باشد، برای همینهم از جا بلند شد و گفت:«میدانم چهطوری عروسیمان را پر از مهمان کنم!» کوتی12 سوار سفینهاش شد و عروس خانم با چشمهای پر از اشک و نگران، سفینهی او را تا دور دور تماشا کرد.کوتی12 به زمین آمد. آن شب اتفاق عجیبی روی زمین افتاد. تمام چراغهای راهنمایی سر چهارراهها ناپدید شدند. بعضی از مردم، چراغها را دیده بودند که همه به دنبال یک سفینه نورانی به فضا میرفتند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 446صفحه 4