مجله خردسال 448 صفحه 4

سرور کتبی ماه و ستارهها چند تا بچه، توی کوچه، بازی میکردند. یک دفعه توپ رفت به آسمان و خورد به سر ماه. ماه گفت:«آخ سرم!» قیلی ویلی خورد و افتاد روی ابرهای پنبهای! با بو ... با بو ... با بو ... یک آمبولانس ابری از راه رسید و ماه را به بیمارستان ابری برد. دکترهای ابری به ماه، سرم وصل کردند و به او آمپول زدند. ستارهها رفتند پشت پنجرهی اتاق ماه. ماه بیهوش بود. ستارهها یک بادکنک ابری را باد کردند. بعد جفت پا پریدند روی بادکنک.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 448صفحه 4