مجله خردسال 448 صفحه 19

خاله پری فریبرز لرستانی دیشب خاله پری، برایم قصه گفت.توی قصه یک پری بود که بچهها را دوست داشت و به آنها هدیه میداد. مثل خاله پری که تا حالا چندبار برای من اسباببازی خریده است. پری قصه، هر وقت بچهای گریه میکرد، اشکش را پاک میکرد و او را میبوسید. مثل خاله پری، چون وقتی من یکبار به زمین افتادم و گریه کردم، خاله زخم دستم را شست. اشکهایم را پاک کرد و مرا بوسید. من فهمیدم که خاله پری، قصهی خودش را میگوید. چون هر وقت من سرم را تکان میدادم و لبخند میزدم، او هم سرش را تکان میداد و لبخند میزد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 448صفحه 19