مجله خردسال 456 صفحه 21

گفت:« را خبر کنیم. خیلی بلند است. حتما تا ته چاه میرسد و را نجات میدهد.» رفت و را خبر کرد. آمد. دمش را انداخت توی چاه، اما چاه خیلی گود بود و دم به نمیرسید. گفت:«حالا چه کار کنیم؟ کاش یک بود که خرطومش از بلندتر بود یا یک بود که از خرطوم هم بلندتر بود!» ناگهان گفت:«فهمیدم! اگر از خرطوم من آویزان شود، همان میشود که گفت!» از خرطوم آویزان شد و رفت ته چاه. ، را گرفت. خرطومش را بالا کشید و و را از چاه بیرون آورد. گفت:«ممنون جان!» گفت:«من که کاری نکردم و تو را نجات دادند.» گفت:«ما هر سه با هم به تو کمک کردیم. من و و !» خوشحال بود که دوستانی خوب و مهربان دارد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 456صفحه 21