مجله خردسال 460 صفحه 9

فرشته­ها مادرم می خواست نان بخرد. من هم با او رفتم. جلوی نانوایی بودیم که دسته ی عزاداران امام حسین(ع) را دیدیم. وقتی مادرم می خواست پول نان را بدهد، آقای نانوا گفت:« امروز پول نمی گیریم و فقط نان نذری می پزیم.» مادرم گفت:« قبول باشد» بعد نان را گرفت. گفتم:« نان نذری یعنی چی؟» مادرم گفت:« امروز روزی است که امام حسین (ع) و یارانشان در کربلا به شهادت رسیدند. امام حسین (ع) خیلی مهربان بودند، برای همین هم ما مسلمانان درروز شهادت امام، به یادشان عزاداری می کنیم و هر کس به هر شکلی که بتواند، کارهای خیر انجام می دهد. مثل آن نانوا که به مردم نان می دهد و پول نمی گیرد. کار خیر همیشه خداوند را خوش حال می کند.» گفتم:« وقتی بزرگ شوم کارهای خیر می کنم.» مادرم مرا بوسید و گفت:« آفرین به تو که خداوند را خوش حال می کنی.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 460صفحه 9