مجله خردسال 464 صفحه 9

فرشته­ها مادرم گفته که شبها قبل از خواب دعا کنم و از خدا، برای همهی چیزهای خوبی که آفریده، تشکر کنم. امروز من و حسین و پدرم با دایی عباس به پارک رفتیم. یک عالمه برف آمده بود. ما با هم برف بازی کردیم و خندیدیم. یک آدمبرفی هم درست کردیم که حسین آن را خراب کرد. تقصیر حسین نبود. داشت میدوید که افتاد روی آدمبرفی. ما خیلی خندیدیم. حسین هم خندید. خدایا! برای همهی چیزهای خوبی که آفریدهای ممنونم. خدایا! ممنونم که حسین را آفریدی، پدرم را آفریدی، دایی عباس و برف را آفریدی. خدایا! ممنونم که خنده و بازی و شادی را آفریدی!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 464صفحه 9