مجله خردسال 8 صفحه 19

پیشی درخت تخم¬ها اردک خانم مرغی یک کار بد طوطی یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود. بوقلمون خاله غاز بالای رفته بود. آنجا ی پرنده را دید. آنها را برداشت و گذاشت پشت در لانه¬ی . از لانه بیرون آمد و را دید. با تعجب گفت :«ای وای.این مـال چه کـسی است؟» صدای او ر اشنید. جلو آمد و گفت :«چی شده ؟» گفت: «این مـال تو است ؟» گفت :«نه. من یم را توی لانه¬ی خودم می¬گذارم نه پشت در لانه¬ی¬ تو!» سر و صدای آنها را شنید. جلو امدو پرسید:«چی شده ؟» گفت:« ، فکر می¬کنم این مال باشند !» اخم هایش را درهم کرد و گفت:«چه حرف ها ! کی¬گفته این مال من است؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 8صفحه 19