مجله خردسال 134 صفحه 17

سنجاب زرافه آهو وقتی که ببر آمد خرگوش ببر یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. در یک دشت سبز و زیبا، در کنار بقیه­ی حیوانات زندگی می­کرد. با گردن و پاهای درازش روزها، آرام آرام راه می­رفت و برگ می­خورد. او دوستی نداشت. می­گفت: «چه پاهای درازی داری!» می­گفت: «چه گردن بلندی داری!» اما چیزی نمی­گفت و از کنار آن­ها می­گذشت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 134صفحه 17