مجله خردسال 153 صفحه 17

درخت پرنده لانه گرگ برگ موش وقتی توفان شد فیل یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. بز در کنار دشتی سبز و زیبا یک بود. روی ، یک داشت. یک روز وقتی که در نبود، هوا ابری شد. باران بارید و توفان شد. باد، را از روی برداشت و انداخت روی چمن­ها. زیر ایستاده بود که را دید. جلو رفت و گفت: «ای وای! الان از راه میرسد و تخمهای را می­خورد. باید فکری بکنم.» روی تخمها را پراز کرد و همان­جا کنار ایستاد. از آنجا میگذشت که را دید و پرسید: «چرا این جا ایستادهای؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 153صفحه 17