مجله خردسال 214 صفحه 6

مینا خیال کرد خواب می­بیند. چشم­هایش را مالید. ماه گفت: «سلام! من آمدم.» مینا پرسید:«تا حالا کجا بودی؟ امشب تولد من بود.» ماه گفت: «هیس! می­دانم. رفته بودم برای تو یک چیز قشنگ بیاورم.» بعد هدیه­اش را از پشت ابر بیرون آورد: یک گردن­بند ستاره با دانه­های کوچک براق. مینا آن را به گردنش انداخت. از خوش­حالی دور اتاق چرخید. مینا ماه را بغل کرد و بوسید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 214صفحه 6