مجله خردسال 223 صفحه 17

قاب عکس آبرنگ اره چکش تولدمادر یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چند روز به تولد مادر مانده بود. میخ تخته کوچولو و پدر مشغول کار بودند. آن­ها می­خواستند برای مادر هدیه­ای زیبا درست کنند. پدر یک را برداشت و آن را با برید و به چند قسمت تقسیم کرد. حالا موقع استفاده از و بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 223صفحه 17