مجله خردسال 225 صفحه 6

صبح شده بود و همه­ی رنگ­های دنیا دوباره برگشته بودند. لاک پشت با خوش­حالی، آرام آرام از تپه پایین آمد. او رنگ­ها را از خـورشید پـس گرفته بـود! لاک پشت با خودش گفت: « هر بار که خورشید رنـگ­ها را ببرد، من می­روم و آن­ها را برمی­گردانم!» از آن به بعد لاک­پشت هر شب تا تپه می­رود و صبح بالای تپه می­رسد. بعد با خورشید و رنگ­های قشنگ دنیا برمی­گردد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 225صفحه 6