مـادر با تعجب به او نگاه میکرد. پسرک ظرفهای کوچک پوست نارگیلی را کنار هم چید و در هر کدام گلبرگهای یک رنگ گل را ریخت، در یکی گلهای زرد، یکی گلهای قرمز، یکی دیگر گلهای بنفش و ... بعد شروع کرد به له کردن آنها.
مادر پرسید: «چه کـار میکنی؟یک وقت آنها را نخوری!» پسـرک گفـت: «نه مـادر جـان! نمـیخواهم اینها را بخورم! فقط یک فکـری دارم.» مادر پرسید: «چه فکـری؟» پسـرک جواب داد: «الان مـیبینــید!» وقتی همهی گلبرگهـا را خوب لـه کرد، رنگهای زیبایی درست شد. بعد پسرک شروع کرد به کشیدن یک نقاشی تازه روی دیوار. او با رنگهـا، رنگین کمـان را کشید، درست مثل رنگین کمانی که بالای کوه دیده بود. ایــن طوری بود که اولیــن نقاشی رنگارنگ به وسیلهی یک پسر کوچولو کشیده شد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 22صفحه 6