مجله کودک 04 صفحه 10

شعر دوست وقتی نمانده... آتوسا صالحی وقتی نمانده، زود باش تا شهر گنجشکان برو انگشتهارا باز کن مادربزرگت را ببوس یک شاخة پرلانه شو تا در پایش کم شود مثل عصا با او بمان تا وقت مانده زود باش نگذار پشتش خم شود از غنچهای آغاز کن او را بخندان ، مثل گل در کوچة بالا کسی مشت زمین را باز کن یک گوشه تنها مانده است و دستهای عابران چون چشمهای لبزیز شو در جیبشان جا مانده است یا دانه در صحرا بپاش حرفی بزن، چیزی بگو وقتی نمانده، زود باش

مجلات دوست کودکانمجله کودک 04صفحه 10