مجله کودک 07 صفحه 24

قصة دوست ماجرای بچههای جنگل در شمارههای قبل خواندید: کرین که پسری یتیم بود، یک روز در مدرسه با بیل که او هم یتیم بود دعوا می کند. بیل از او عصبانی میشود، وی بعد از اینکه میفهمد او دوست صمیمیاش، جیمی را از دست داده خیلی ناراحت میشود و سعی میکند به او کمک کند تا جیم را پیدا کند. او با دوستان خود و کرین آماده میشوند که صبح روز بعد به شهر بروند و هرجایی را که ممکن است جیم آنجا باشد، بگردند. نویسنده: ایرن شولتز تعقیب در شهر شروع میشود مترجم : مریم پورحسینی(پرستو) تقریباً ساعت 10 صبح ، بچهها به شهر رسیدند. کرین آنها را به یک ساختمان قدیمی برد که خالی به نظر میرسید. سامی با تعجب گفت:«بچهها نگاه کنید! شیشة تمام پنچرهها شکسته است، پنجرههای طبقة اول هم با تخته پوشانده شدهاند. کرین، واقعاً شما اینجا زندگی میکردید؟» کرین جواب داد:«بله ، ما خیلی خوشحال بودیم، چون اینجا دست کم سرما اذیتمان نمیکرد.» کرین با رمز قدیمی در زد؛ یعنی اول پنج ضربه بعد دوضربه و بعد دوباره پنج ضربه. آنها منتظر شدند. اول

مجلات دوست کودکانمجله کودک 07صفحه 24