مجله کودک 08 صفحه 28

آینة دوست فهمیده ها قسمت دوم شهید سعید طوقانی پهلوان جبههها به نام خدا برای صفحة فهمیدهها مینویسم. من محمدرضا کلهر ، 12 ساله از تهران هستم. قبلاً ماجرای آشنایی با آقای عبّاسی و حرفهای او را دربارة «شهید سعید طوقان» برایتان نوشتم و به نشانی مجلّه فرستادم؛ اما چون آقای عباسی به مسافرت رفتند، نتوانستم ادامة نامهام را که مربوط به چگونگی شهادت پهلوان سعید بود بنویسم. هنوز هم ایشان از سفر نیامدهاند، ولی چند شب پیش یکی از دوستان ایشان که در بسیج مسجد محله ماست، پس از نماز مغرب و عشاء درباره پهلوان سعید سخنرانی کرد. من خلاصه این سخنرانی را برایتان میفرستم. سعید طوقانی دانشآموز بود و در رشتة چرخش باستانی، بازوبند پهلوانی را نصیب خود کرده بود، در زمان شاه ظالم عکسهای پهلوان سعید بر در و دیوار زورخانه ها دیده می شد. با شروع انقلاب اسلامی سعید همراه پدر و برادر خود به صف راهپیمایان پیوست و علیه شاه شعار داد. در زمان جنگ، برادر سعید، آقا محمّد به جبهه میرود و در عملیات خیبر آقا محمد شهید«مفقودالاثر» میشود؛ یعنی در هنگام شهادتش پیکر او را در جبهه پیدا نمیکنند. سعید از آن به بعد خیلی دلش میخواهد راه برادر را ادامه دهد و در جنگ شرکت کند، ولی چون سنّ او کم است، او رابه جبهه نمیبرند. یکبار سعید بهمراه پدرش برای اجرای نمایشِ ورزشِ باستانی پیش رزمندگان جبهه میرود و برای تقویت روحیة آنها، برنامههای ورزشی اجرا می کند. سعید از آن به بعد محبوبِ دلِ رزمندگان میشود. وقتی از جبهه به خانه برمیگردد، دلش میخواهد دوباره به جبهه برود، ولی به او اجازه نمیدهند. چندبار برای برادر خود نامه مینویسد که«برادرم، حمیدجان، دنبال من نگردید، من رفتم به «منطقة جنگ» و نامه را روی طاقچه میگذارد و برای مدیر مدرسهاش مینویسد :«من دیگر مدرسه نمیآیم و میروم به جبهه». سرانجام با هر زحمتی که بود، پهلوان سعید به جبهه میرود. او چون قبلاً با پدر برای اجرای نمایشِ ورزشِ باستانی به جبهه رفته بود، جبهه و فضای آن را کاملاً می شناخت . مدتی بعد، زمان عملیّات بَدر فرا می رسد. سعید حالا یک رزمنده است. رزمنده ای که می تواند به خط مقدم برود و در عملیات شرکت کند. او با گُردانِ

مجلات دوست کودکانمجله کودک 08صفحه 28