
ماجراهای بچههای جنگل
قسمت آخر
نویسنده:ایرن شولتز
مترجم: پرستو پورحسینی
در شمارههای گذشته خواندید که:
بیل و کرین که هر دو بچههای
یتیمی بودند در یک مدرسه درس
میخواندند. روزی آنها با هم دعوا
میکنند، ولی همین دعوا منجر به
دوستی عمیقی بین آن دو میشود.
کرین دوست قدیمیاش را، بنام
جیمی، گم کرده بود که به کمک بیل
پیدا میکند. البته جیمی بیمار است و
در بیمارستان بستری میشود.
خانوادۀ جدید
یک هفتهای طول کشید تا جیمی تقریباً خوب شد،
بطوری که توانست کمی بنشیند. بعد دکتر استرانگ او را
با آمبولانس به بیمارستان خودشان منتقل کرد.آنجا بود
که جیمی برای اولین بار بچههای جنگل را دید. چون
روزی که بچهها جیمی را پیدا کردند، اوآنقدر تب داشت
که همه چیز را فراموش کرده بود، حتی یادش نمیآمد که
با کرین حرف زده بود. حالا بچهها کنار جیمی نشسته
بودند و تمام جریان جستجویشان را برای او تعریف میکردند.
جیمی هم زندگیاش را در این سه ماه اخیر برای آنها
تعریف کرد. او کمی به فکر فرو رفت و گفت: «بعد از اینکه
زخم پایم بهتر شد برای زندگی نزد خانوادهای فرستاده
شدم. بعد از مدتی با وجود اینکه هنوز پایم کمی درد میکرد،
مجلات دوست کودکانمجله کودک 13صفحه 24