
از بزگترها بپرسیم!
برای آن که مزرعهای آباد شود، نیاز به زحمت فراوان داریم. زمینی که شخم زده
شود، بذری که انتخاب شده باشد، آبی که به اندازۀ کافی به زمین برسد، سمّی که برای
دفع آفتها به کار رود و کود برای تقویت گیاه و...
برای آن که کارخانهای ساخته شود نیز نیاز به هزینۀ فراوان داریم. آدمهایی که در
رشتههای مختلف فنّی تحصیل کرده باشند، کارگرانی پرتوان و پرکار، ابزار
فراوان و تجهیزات بسیار.
برای آن که بیماریهای خطرناک از محیط زندگی ما دور
شوند نیز نیاز به تلاش بسیار داریم. پزشکانی که سالها با تحمّل
سختیهای فراوان درس خوانده باشند، پرستارانی که با تمام
وجود در خدمت بیماران باشند، بیمارستانهایی که با هزینه
فراوان ساخته شدهاند و...
امّا برای به دست آوردن بعضی چیزها، هزینههای بسیار
بیشتری باید پرداخت. آن چیزها آنقدر مهمّند که برای
بهدست آوردنشان باید از سرمایههای عزیزتری گشت.
سرمایههایی که از آن عزیزتر نمیتوان یافت. مثل چی؟ مثل
جان! راستی چه چیزی برای انسانها از جان شیرینتر است؟
بیست و سه سال پیش در کشور ما ماجرایی اتفاق افتاد که
مسیر تاریخ را برای همیشه تعییر داد. مردم ایران همه با هم،
یکصدا یک چیز را خواستند و آن جمهوری اسلامی بود. برای
رسیدن به حکومت اسلامی، چارهای جز مبارزه نبود. در این
مبارزه، هزارن نفر جان شیرین خود را از دست دادند. کسی
که راه مبارزه را به مردم آموخت، کسی جز امام خمینی
نبود. مردم به قدری امامشان را دوست داشتند، که برای اطاعت از او
از شهادت هم نترسیدند. انقلاب اسلامی در 22 بهمن 57 پیروز شد، امّا قرار
نیست کسی فراموش کند که برای این پیروزی، هزاران شهید تقدیم شده است.
در دهۀ جر امسال به شهیدانی فکر کنیم که در راه خود آن قدر مصمّم بودند که از
جانشان هم گذشتند، چرا؟ از بزرگترها بپرسیم شهیدان انقلاب چه میخواستند؟
سردبیر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 20صفحه 4