دلتنگی ممنوع !
تا به حال شده که آن قدر دلتان برای کسی تنگ بشود که دور از چشم دیگران برای دور
بودن از او گریه کنید؟ اصلاً تا به حالا دلتان برای کسی تنگ شده؟
مثلاً برای دوستی که به هر دلیل به شهر دیگری سفر کرده و آنجا زندگی میکند. آخر خود من
وقتی کلاس سوم بودم، یک دوست داشتم به نام «امیر علی». امیر علی اولین دوست صمیمی
من بود، ولی بعد از یک سال او به خاطر کار پدرش که کارمند شرکت نفت بود، همراه با خانوادهاش
برای همیشه به مسجد سلیمان رفتند. راستش را بخواهید، هنوز دلم برای او تنگ میشود.
ممکن است خیلی از شما نوع شغل پدرش طوری باشد که مجبور شود بعضی وقتها چند روزی
به مأموریت خارج از شهر برود و شما هم حتماً دلتان برایش تنگ میشود. پدر حمید عزیزی که
دانشآموز کلاس سوم دبستان است، کارمند شرکت راهآهن است. او میگوید: «پدرم سالی چهار
پنج بار به مأموریت میرود و من و مادرم تنها میمانیم.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 22صفحه 12