
سعید طبق دستور خلیفه مشغول گشتن گوشه، گوشه
خانه شد و هیچ چیز پیدا نکرد، جز یک کیسۀ سر بسته که
برآن مُهر مخصوص مادر خلیفه دیده میشد. سعید کیسه
را برداشت و خواست از خانه خارج شود که امام هادی (ع)
از نماز فارغ شدند و فرمودند: «حصیر را بلند کن.»
سعید گوشۀ حصیر را بلند کردو زیر آن شمشیری با
یک غلاف چوبی دید. بیآنکه به چشمان امام نگاه کند،
کیسۀ سکهها و شمشیر را برداشت و نزد خلیفه بازگشت.
خلیفه با دیدن شمشیر و کیسۀ زر متعجب شد و گفت:
«همین؟!»
سعید پاسخ داد: «همین!»
ناگهان خلیفه چشمش به
مُهر روی کیسه افتاد. مادر را صدا زد و از او پرسید: «این
کیسه در خانۀ علی نقی(ع) چه میکند؟»
مادر کیسه را از خلیفه گرفت و با خود گفت: «او حتی
کیسه را باز هم نکرده است.» سپس رو به متوکل کرد و
گفت: «این نذری است که برای سلامتی تو کرده بودم.»
خلیفه، شرمگین از کردۀ خود دستور داد کیسۀ زر و
شمشیر را به امام بازگردانند و از او عذر خواهی کنند.
سعید کیسۀ زر و شمشیر را نزد امام هادی (ع) برد و
گفت: «ای سید من! از تقصیر من بگذر که بیادبی کردم
و بیاجازه به خانۀ تو وارد شدم. من از سوی خلیفه مأمور
بودم.»
امام هادی فرمودند:«آنها که
ستم میکنند به زودی خواهند دانست
که بازگشتشان به سوی کجاست.»
و از اتاق خارج شدند.
پنجشنبه 9 اسفند، سالروز ولادت
امام هادی (ع) است. «دوست»
این روز را به شما تبریک میگوید.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 23صفحه 30