نفر نهم گوسفند نداشت. ارباب رو به خوش خنده
کرد و گفت: «حالا فهمیدی چه میگویم، چرا این آخری
گوسفند ندارد؟»
خوش خنده گفت: «تقصیر خودش است؛ ارباب
میخواست زود بیاید تا او هم یک گوسفند گیرش بیاید.»
همه مردم ده که دور آنها جمع شده بودند، زدند زیر
خنده. ارباب که حسابی عصبانی شده بود، دستور داد
خوش خنده را بگیرند و فلک کنند، ولی خوش خنده در
حالی که قاه قاه میخندید، فرار کرد و جایی رفت که
دست فلک هم به او نمیرسید.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 24صفحه 7