
جعفر ابراهیمی؛نویسنده وشاعر:
دنبال بوی کودکیام
میگردم
جعفر ابراهیمی هم شاعر است و هم نویسنده،
اما بیشتر بچهها او را به عنوان شاعر میشناسند و
حتی شعرهایش را در کتابهای درسی خود میخوانند.
وقتی که ما خواستیم به دیدنش برویم،او به
تبریز سفر کرده بود، اما از پشت سیمهای تلفن به
سوالات ما با رویی خوش پاسخ گفت.
بهترین خاطره دوران کودکی
در روستای ما رسم براین بودکه شب چهارشنبه سوری را
جشن میگرفتندو بچهها زیرنظربزرگترهارویپشتبامها آتش
درست میکردند و از روی آتش میپریدند.
درست در همان روزها، پدرم برای کاری به تهران سفر کرده
بود و به همین خاطر من بسیار ناراحت بودم. به دلیل همین
ناراحتی، من گوشه پشتبام ایستاده بودم و از روی آتش نمیپریدم
یکی از پیرمردهای روستای ماوقتی ناراحتی مرا دید، یک شکلات
به من داد.آن شکلات ناراحتی مرا برطرف کرد و بوی عجیبی
میداد.
من خیلی زیاد شکلات میخورم تا بتوانم دوباره بوی آن
شکلات را احساس کنم؛اما با وجود این همه شکلات هنوز بوی
آن شکلات را پیدا نکردهام.
بخاط همین،من اسم آن بو را «بوی کودکی»گذاشتهام.
فعالیتهای سال80
در سال 80فعالیت خاصی برای کودکان انجام ندادم، البته
جزء سیام قرآن را ترجمه کردم که توسط انتشارت صابرین به
چاپ رسید و در ضمن برای نوشتن زندگینامه حضرت فاطمه
(س) هم کارهایی انجام دادم که هنوز چاپ نشده است.
بهترین سفره هفتسین
بهترین سفره هفتسین را حدود دوازده، سیزده سالگیام
در تهران پهن کردم، اما بیشتر خاطرات من به شب
چهارشنبهسوری برمیگردد. رسم ما بر این بود که شب
چهارشنبه سوری غذایی میپختند که آن را با عسل یا خرما
میخوردند.
من هر وقت به عید نوروز فکر میکنم، یاد وقتی میافتم
که مادرم خانه را تزیین میکرد، من از بچگی فکر میکردم که
خانه ما با تزیین نورانی و عجیب میشد.
چند وقت پیش از خواب بیدار شدم و احساس کردم که چقدر
خانهام نورانی و عجیب شده،به همین خاطر فکر کردم بچهام
و سنی ندارم؛اما یکدفعه به یادم آمد که 50 سالَم است و دیگر
بچه نیستم.
***
نیک آهنگ کوثر،کاریکاتوریست:
به جای سفره هفت سین؛
کاریکاتورش را کشیدم
نیک آهنگ کوثر کاریکاتوریستی است که تجربهاش را در
کار برای کودکان با ضمیمه «سیب» آغاز کرده است. او دختر
کوچکی دارد که برای او هم کاریکاتور میکشد.
این هم عید دیدنی با نیک آهنگ کوثر.
خاطرات کودکی
دوران دبستان چند
بار مدرسهام را عوض
کردم. کلاس اول و دوم
ابتدایی را در ایالات
متحده آمریکا خواندم؛ بعد
به ایران آمدم و برای ادامه
درس، کلاس اول را در
شیراز امتحان دادم. مدتی
در مدرسهای در کوی
نصر تحصیل کردم.
کلاس پنجم را در مدرسه
ایزدی نورآباد ممسنی
گذراندم و امتحانات نهایی را درمدرسه دیگری دادم وبرای من
خیلی جالب بود که دوره پنج سالهای که باید درآن با آرامش
کامل درس خواند،برای من به صورت مسافرت گذشت و
درواقع دوران «مارکوپولویی» خودرادر سالهای دبستان گذراندم!
هنگامی که در شیراز امتحان دادم، برایم خیلی سخت بودکه
خودم را با درسهای مشکل ایران هماهنگ کنم و چون اواخر
کلاس دوم به ایران آمدم و هنوز فرق «گ»،«ق»،«س»،«ص»
و«ث» را نمیدانستم، در اولین دیکته که مربوط به درس
«حسنک کجایی» میشد، اینطور نوشتم: «قاوها و قوسقندها در
مجلات دوست کودکانمجله کودک 27صفحه 41