مجله کودک 27 صفحه 42

قودی اقتادند.»راستش الان که فکر می­کنم،تعجب می­کنم که چطور امتحان کلاس اول را در شیراز قبول شدم! سال80 برای کودکان تنها چند کار محدود انجام دادم. گرچه کارم کاریکاتور است، ولی ذهنم با بزرگسالان آشنایی بیشتری دارد و تنها برای هفته­نامه «سیب»که ضمیمه روزنامه نوروز است،کار کرده­ام.راستش من فقط به خاطر آشنا کردن دختر کوچکم با این دوران، برای کودکان کاریکاتور کشیده­ام. سفره هفت سین در سال 77 سفره هفت سین نچیدم و کاریکاتوری کشیدم که در اصل، یک هفت سین خنده­دار بود. سفره­ای هم پهن کردم و این قاب هفت سین را که کاریکاتور بود روی آن قرار دادم. *** کاظم اخوان،نویسنده: موقع گریه کردن،کسی باید به پشتم بزند کاظم اخوان،نویسنده قصه­های تا به تاست. عید دیدنی با کسی که پدیدآورنده یکی از دوست­داشتنی­ترین شخصیتهای دنیای بچه­هاست، خیلی خواندنی است. بهترین خاطره دوران کودکی هر قدر که فکر کردم، خاطره مناسبی برای کودکان پیدا نکردم.اما می­خواهم خاطره­ای تعریف کنم که به دوران تولدم باز می­گردد و فکر می­کنم از این خاطره دورتر برای کسی وجود نداشته باشد. وقتی که من به دنیا آمدم،برخلاف همه بچه­ها اصلاً گریه نمی­کردم و این همه را نگران کرده بود که من چرا گریه نمی­کنم. ظاهراً پس از چند دقیقه دکتر و پرستار بیمارستان ضربه­ای به پشت من می­زنند، صدای من در می­آید و شروع به گریه می­کنم. حتی الان هم فکر می­کنم هر موقع بخواهم گریه کنم،لازم است ضربه­ای به پشتم بزنند. بهترین سفره هفت سین من مدتهاست که دیگر آن شوق کودکانه­ای را که برای چیدن سفره هفت سین داشته­ام، از دست داده­ام و آخرین باری که سفره هفت سین چیدم،زمانی بود که سنم خیلی کم بود. من من برای چیدم این سفره یک نگرانی داشتم و آن این بود که یک سین از سفره کم آمده بود و نمی­دانستم این سین چه بود؛یه طوری که این نگرانی هنوز هم همراه من است و از آن زمان درمن تاثیر گذاشته و هر وقت به هفت سین نگاه می­کنم، فکر می­کنم یک سین آن کم است. فعالیتهای سال80 سه سریال تلویزیونی برای کودکان نوشته­ام که یکی از آنها یک سریال تقریباً به نام «ساعت سحرآمیز»بود که عید سال گذشته از تلویزیون پخش شد. سریال کوتاه «مسافری از اعماق» و یکی دو قصه در سروش کودکان و چند مطلب دیگر کارهای من برای کودکان در سال 80بود. برنامه سال 81 کارهایی دارم که چون هنوز در مرحله طرح هستند بهتر است،از آنها صحبتی نکنیم؛ اما دارم روی یک قصه بلند و دوسه مجموعه تلویزیونی کار می­کنم. بهترین عیدی تصویری که بیشتر از همه عیدی­هایم در ذهنم باقی مانده، این است که یک روز مادربزرگم به خانه ما آمد. آن روز معلوم بود که مادربزرگم در زیر چادرش چیزی پنهان کرده است. وقتی که مادربزرگم پیش من و خواهرم آمد یک­عالمه توپ و بادکنک را از زیرچادرش بیرون آورد. بهترین کار برای کودکان کتاب «بادپا»ی من لوح زرین ودیپلم افتخار اولین جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را دریافت کرد. «قصه­های تابه­تا» یا همان زی­زی گولو هم که از تلویزیون پخش شد و جزء نوشته­های من بود، مورد توجه بچه­ها قرار گرفت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 27صفحه 42