مجله کودک 32 صفحه 4

حکایت پادشاهی که در حسرت قلیان بود! آن روز ناصرالدین شاه قاجار مثل همه روزهای دیگر، هوسِ کشیدن قلیان به سرش زده بود؛ امّا هر چه صبر کرد، خبری از قلیان نشد. ظاهراً خدمتکارها می­ترسیدند واقعیت را به شاه بگویند. شاه در حالی که با عصبانیت، سبیل­هایش را تاب می­داد، فریاد زد: -یکی به من بگوید در این کاخ چه می­گذرد؟ از صبح، دستور قلیان داده­ام، امّا هنوز خبری نیست. بالاخره خدمتکار مخصوص، به زبان آمد و با ترس و لرز گفت: قبلۀ عالم! در کاخ هیچ قلیانی پیدا نمی­شود! رنگ صورت شاه قرمز شد و فریاد کشید: این دیگر چه عذر و بهانه­ای است؟ تا دیروز این کاخ پر از قلیان بود. بگویید ببینم چه اتفاقی افتاده است؟ -قربان خاک پایتان گردم! خانمها دستور داده­اند همۀ قلیانها را بشکنیم و دور بریزیم... *** صدای قدمهای تند شاه قاجار در حرمسرا پیچید. همران شاه متوجه شدند که او بسیار عصبانی است. چیزی نگذشت که فریاد خشمگین شاه، حرمسرا را به لرزه انداخت: .بگویید ببینم!به اجازۀ چه کسی قلیان­ها را شکستید؟ امّا این بار بر خلاف انتظارشاه، هیچ یک از زنان نترسیدند و سکوت نکردند. آنها مصمّم و جدّی جواب دادند: -همان کسی که همسری ما و شما را حلال کرد، مصرف توتون و تنباکو را بر مسلمانان حرام دانست. ما هم اطاعت او را بر اطاعت از شما ترجیح می­دهیم! *** آن شخص، کسی جز مرجع بزرگ شیعیان آن روزگار، مرحوم شیرازی نبود. در آن روزها شاه قاجار با قبول قراردادهای ننگین، ثروتهای ملّی را در اختیار انگلیسی­ها می­گذاشت. از جملۀ این قراردادها امتیاز تنباکو بود که سرمایۀ عظیمی از کشورمان را به دست بیگانگان می­سپرد؛ امّا ظاهراً شاه و انگلیسی­ها فراموش کرده بودند که در ایران، مراجع دینی هستند که بر قلب مردم حکومت می­کنند، نه شاهان و وزیران خودفروخته. میرزای شیرازی هم با دیدن این وضع، فتوایی صادر کرده بود که مسلمانان را از استفاده از تنباکو منع می­کرد. درس بزرگی که آن روز روحانیان و مردم ایران به دشمنان اسلام دادند، درسی بود که هرگز فراموش نشد. از آن روزگار تا به حال، هرسال در این روز، خاطرۀ باشکوه لغو امتیاز تنباکو را گرامی می­داریم. به تقویم­هایتان نگاه کنید تا سالگرد این حماسه را پیدا کنید. سردبیر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 32صفحه 4